زندگی نامه شهید ابوذر غزنوی
شهید ابوذر غزنوی و رهبرشهید بابه مزاری
او حلقهگمشده خويش را در مبارزه با ظلم و استبداد ميجست. با تجاوز نيروهاي شوروي سابق به افغانستان، مبارزات چريكي و مسلحانهي او آغاز گشت و در فرايند جهاد و مبارزه حماسهها آفريد. هيبت فرماندهي او را هيچگاه از هدفي كه برگزيده بود غافل نساخت.
زندگینامه قهرمان نامدار افغانستان شهید ابوذرغزنوی
شهید ابوذر غزنوی که درشجاعت و رشادت ضرب المثل وزبانزد تمام مردم غزنی بود زندگی اش سراسر عزت و عظمت و زندگینامه اش پرافتخارترین سند مقاومت و شهامت برای مردم ماست.
گرچند شهید ابوذر را ازنزدیک بارها دیده ام و چهره باوقار درعین حال نورانی با چشمان نافذ شهید ابوذر را هرگز ازیاد نمی برم اما آن زمان ما کودک چند ساله بیش نبودیم و دریغا که نتوانستیم از خرمن وجود پر برکت ابوذر قهرمان توشه وبهره اخلاقی و درس شجاعت وایثار وفداکاری ببریم. کسی که فقط برای چند دقیقه به صدای رسا و زنده سخنرانیهای تاریخی شهید ابوذر گوش بدهد براستی باور خواهد کرد که او قهرمان و اسوه شجاعت ومردانگی بوده است.
سردار شهید ما در سال 1336 هجرى شمسى در قريه سبز سنگ پاتو از ولسوالى جاغورى چشم به جهان گشود. پدرش چمن على كه بخاطر پاكى و صداقت به قاضى مشهور است، فرزند امير محمد يكى از موسفيدان منطقه است.
شهيد ابوذر حدود چهار پا پنج ساله بود كه خانواده اش به اثر توطئه و دوسيه سازى اربابها از منطقه متوارى شد، و مدت شش سال در مناطق پشتون نشين ولايت زابل به شكل آواره سپرى كرد. بعد از شش سال به وطن مراجعت كرد.
تحصيلات شهيد ابوذر حدوداً از سن ده سالگى ـ بعد از مراجعت به منطقه ـ آغاز گرديد. او گرچه استعداد متوسط داشت ولى علاقه مفرط به درس و بحث كتاب و نوشته و... داشت. اين ويژگى تا آخر عمر در وجود او باقى بود.
در بحرانى ترين و سخت ترين شرايط نظامى در يك دست تفنگ داشت و در دست ديگر كتاب. در اغلب عكسها و يا فيلمهاى او يك كتاب و يا مجلّه در دست و يا پهلويش ديده مى شود. مقدمات را تا هداية النحو نزد آخندهاى ده خواند.
براى ادامه تحصيل به مدرسه تبقوش جاغورى رفت و مدت سه ماه نزد آقايان اكبرى و فصيحى تلمذ نمود. در سال 1351 وارد مدرسه حوتقل جاغورى گرديد. طى دو سال سيوطى، حاشيه، معالم را از مرحوم استاد قربانعلى وحيدى(رحمه الله)، شهيد استاد رمضانعلى شريفى، استاد توسّلى و عظيمى فرا گرفت. در سال 1353 در امتحانات سالانه مدرسه محمديه كابل شركت كرد و با نمرات عالى پذيرفته شد. در مدرسه مذكور مطول، جلدين لمعه و اصولين مظفر را خواند مشغول به رسائل و مكاسب شيخ بود كه كودتاى هفت ثور 1357 به وقوع پيوست و پرونده درس او را براى هميشه بست.
شهيد ابوذر يك طلبه فقير و فوق العاده زحمتكش بود. خانواده اش نمى توانست تمام مخارج و احتياجات او را تأمين كند. از آغاز نوجوانى و در تمام دوره تحصيل با هيولاى نامرئى و نيرومند و وحشت فقر، مردانه و قاطعانه و با پيشانه باز مبارزه مى كرد. هيولاى فقر كوچكتر از آن بود كه بر عزم و همت بلند و پولادين ابوذر نوجوان غلبه نمايد، و يا مناعت و غرور قاطعيت او را خدشه دار كند. فكر مى كنم فقر دوره تحصيل و نوجوانى او را يك فرد برخوردار از درد اجتماعى و داراى نفس سالم و مناعت نفس و همت فوق العاده بلند به بار آورد.
او درد جامعه درد ديده خود را از مطالعه كتاب فلان نويسنده و يا از شعر فلان شاعر طى نيم ساعت مطالعه درك نكرده بود. بلكه در كتاب زندگى طى دوره طولانى با بند بند استخوان و رگ رگ خون خود لمس و احساس نموده بود.
زمان تحصيل شهيد ابوذر در كابل همه خطوط فكرى و مسلكهاى سياسى (چپى ها، راستى ها، اسلام گرايان، ملّى گرايان و...) تشكيلات و شبكه تبليغات داشتند. ميدان مبارزه تشكيلاتى بين اقشار تحصيلكرده گرم بود. شهيد ابوذر از بدو ورود به كابل با ذوق و اخلاص كامل وارد دريائى متلاطم مبارزه سياسى و تشكيلاتى افغانستان گرديد. اوّل به اخوان المسلمين شاخه آقاى حكمتيار (حزب اسلامى) جذب شد. او به حق و يا ناحق تبليغات و شعارهاى اخوانيها را باور كرده بود، و اعتقاد داشت كه تنها سازمان و تشكيلات مطرح اسلامى در ميدان مبارزات تشكيلاتى افغانستان اخوان المسلمين است. هدف او از فعاليتهاى تشكيلاتى اسلام بود. در ارتباط به فعاليتهاى تشكيلاتى چندين مرتبه به نقاط مختلف افغانستان (هزاره جات، شمال، تخار، بدخشان) مسافرت كرد.
دقيقاً هفده روز بعد از كودتاى ثور 1357 زمانيكه تمام كشور در آرامش مطلق بسر مى برد، شهيد ابوذر دست به اسلحه برد و به جهاد مسلحانه آغاز كرد. در اين راستا با شجاعت و تهور كم نظير در سازمان دهى و اجراء فعاليت هاى چريكى شهرى (بمب گذارى، اقدامات مسلحانه، و نشر اعلاميه و غيره) شركت مى كرد. بنابراين اگر بگويم: شهيد ابوذر از پيشكسوتان جهاد مسلحانه بود حرف به گزاف نگفته ايم.
فعاليت هاى شهيد ابوذر و يارانش در كابل زنگ خطر براى كودتاچيان و سرآغاز دوره چهارده ساله جنگ جهاد و خون و آتش و حماسه بود.
شهيد ابوذر بعد از چند ماه فعاليت شناسائى شده و تحت تعقيب مأمورين امنيتى دولت كمونيستى قرار گرفت چون عكس او به پاسگاه امنيتى داده شده بود، با لباس ديگر از افغانستان خارج و وارد ايران گرديد. معلوم نيست در اين سفر چند ماه در ايران بود. از ايران به هرات رفت و مدت هشت ماه در هرات جهاد نمود. دوباره به ايران بازگشت.
شهيد ابوذر در ايران از حزب اسلامى جدا شد وبه «سازمان نصر افغانستان» پيوست.
در سال 1361 شهيد ابوذر به وطن آمد. در قالب سازمان نصر افغانستان در ولايت غزنى مسؤول جهاد گرديد.
سازمان نصر در ولايت غزنى تازه به فعاليت آغاز كرده بود. سازمان نصر نزد مردم جاغورى يك پديده مرموز بود. بيشتر مردم فكر مى كردند كه سازمان نصر يك حزب انقلابى، ضد خان و آخوند و تندرو. (راديكال) و متشكل از يك طيف از روحانيون روشنفكر و دانشجويان مسلمان است.
شهيد ابوذر از پيشتازان وبزرگان سازمان نصر در ولايت غزنى بود. از سال 1361 تا 1367 بعنوان عضو شوراى ولايتى و مسؤول پايگاه مركزى سازمان در غزنى (پايگاه شهيد رضائى نى;قلعه) ايفاى وظيفه مى كرد.
صدها عمليات ضد روسى در مسير قندهار ـ كابل، ولسوالى قره باغ، دشت يغلو، كوه گهوراه، تمكى، لومان جاغورى و... از پايگاه شهيد رضائى سازماندهى و رهبرى گرديد. پايگاه شهيد رضائى و شخص شهيد ابوذر، در چنگ چهارده ماهه لومان جاغورى، نقش تعيين كننده و درجه اول داشت.
شوراى مركزى سازمان نصر نظر به لياقت شهيد ابوذر او را به عنوان فرمانده عمومى سازمان نصر در ولايت غزنى تعيين نمود.
در تاريخ 26 دلو 67 نيروهاى كمونيستى مستقر در لومان شكست خورده و مجبور به ترك منطقه گرديد. چندى بعد مركز ولسوالى قره باغ فتح شده، و بعد از آن رفت و آمد كاروانهاى دولتى در مسير قندهار ـ كابل نيز قطع شد. پروسه اخراج نيروهاى شوروى رو به اتمام بود، سقوط دولت كمونيستها حتمى به نظر مى رسيد. تا اين زمان شهيد ابوذر بعنوان يك فرمانده لايق جهادى در سرتاسر افغانستان حد اقل بين شيعيان افغانستان شناخته شده بود.
در سال 1369 پشتونها در ارزگان، مالستان، جاغورى بر مناطق شيعه نشين حمله كردند. شهيد ابوذر در مدافعات مردم مالستان وارزگان شركت نمود.
در سال 1369 حزب وحدت اسلامى در حال شكل گيرى بود: جلسه و كنگره پيوسته در خارج و داخل داير مى گرديد. اساسنامه ها و قوانين و مقررات نوشته مى شد، سازمان و تشكيلات شوراها و كميته ها و كميسيونها شكل مى گرفت. اعضاى شوراهاى نظارت و مركزى، ولايتى، حوزات، كميته ها، كميسيونها و مسؤولين فرقه ها و جزوتامهاى نظامى از بين فرماندهان انتخاب مى شدند. شهيد ابوذر به عضويت شوراى مركزى و معاونت كميته نظامى انتخاب گرديد.
شهيد ابوذر در ماه عقرب 1369 همراهى جمعى از سرداران جهادى از جمله شهيد اخلاصى و شهيد جنرال احمد بنيادى جهت اداره كميته نظامى وارد باميان گرديد.
شوراى مركزى قبل از ورود شهيد ابوذر به باميان موقعيت بسيار ضعيف و متزلزل داشت. گروهكهاى مسلح و پايگاههاى بدون مسؤوليت مستقر در باميان كه شوراى مركزى را مزاحم بالقوه مى دانستند، پيوسته اخلال وشرارت مى كردند. ورود شهيد ابوذر به حزب وحدت و شوراى مركزى نيرو و تحرك تازه بخشيد. او بدون معطّلى به تقويت نيروهاى نظامى حزب وحدت اسلامى مبادرت نمود. به ابتكار او بيش از دو هزار نفر به شكل منظم تحت تعليم وتربيه نظامى قرار گرفت، غند مركز به فرماندهى پهلوان ميرعلم بعنوان نيروى امنيتى شوراى مركزى، كندكهاى عدالت، نبوت، امامت تأسيس گرديد. امكانات به اندازه كافى و وافى خريدارى شد، و يك جبهه مقتدر جهت فرماندهى و اداره جنگهاى ضد دولتى در سفيد خاك باميان گشوده شد.
شهيد ابوذر هميشه در ميدان تعليمات از طرح تأسيس يك اردوئى صد هزار نفرى در هزاره جات صحبت مى كرد، دورنماى يك هزاره جات قدرتمند در سخنرانيها و اراده و قاطعيت و غرور او ديده مى شد. تقويت و سازماندهى نيروهاى نظامى حزب وحدت موجب برقرارى امنيت كامل در باميان، و كنترول گروهكهاى مسلح و پايگاههاى بى مسؤوليت، در يك كلمه تسلط حزب وحدت بر شهر باستانى باميان گرديد.
وقتى كه فرماندهى كل نيروهاى حزب وحدت صادقى نيلى به شهادت رسيد شهيد ابوذر جهت پيگيرى قضيه به ارزگان رفت، با دستگير نمودن قاتلين و تحقيقات از آنها توطئه ترور 18 تن از رهبران هزاره كشف كرد كه اگر كشف نمى شد و اجراء مى گرديد تاريخ شيعيان به يك مسير ديگر سير مى كرد.
شهيد ابوذر به دستور شوراى مركزى در اواخر پائيز 1370 در رأس نيروهاى حزب وحدت جهت سركوب جنگ افروزان مخالف وحدت به غزنى رفت بعد از انجام مأموريت بخاطر برف زياد و بسته شدن راه به باميان مراجعت نكرد. مدت سه ماه در خانه مطالعه و تحقيق نمود بيش از 500 صفحه در باره رهبران جنبشهاى قرن 19 هزاره جات (فيض محمد خان، حيدرخان، ميرزا اقبال، تاج محمد خان، قاضى عسكر، يزدانبخش، ميرايلخائى...) فيش بردارى كرد. و باخانم باخترى در تهيه و تدوين داستان تاريخى شيرين دختر قهرمان هزاره همكارى نمود.
در بهار 1371 هـ . ش تحول بزرگ از شمال كشور آغاز گرديده شهرهاى افغانستان پس از اينكه شهر مزار شريف به تصرف مجاهدين درآمد، يكى پس از ديگرى بدون درگيرى و خون ريزى بروى مجاهدين گشوده مى شد. تُندباد از شمال برخاسته بسرعت به طرف جنوب پيش مى رفت. پايه هاى دولت كمونيستى را از زمين كنده و واژگون مى كرد. لحظات بسيار حساس بود، يك لحظه غفلت يك عمر پشيمانى بدنبال داشت. همه گروهها واقوام چهارچشم مراقب اوضاع بودند و حزب تلاش مى كرد كه از همه زودتر وارد يك شهر شده ماترك دولت در حال احتضار را تصرف و ديگر منطقه استراتژيك را اشغال نمايد.
شوراى مركزى در باميان شهيد ابوذر كه در غزنى دستور داد كه هرچه زودتر در رأس نيروهاى حزب وحدت طرف شهر غزنى از آنجا طرف كابل حركت نمايد. در جاغورى مخالفين وحدت براى جلوگيرى از حركت نيروهاى وحدت طرف غزنى اغتشاش كرده بودند، ولى شهيد ابوذر براساس برداشت صحيح از اوضاع و درك توطئه از درگير شدن در اغتشاش منطقه خوددارى كرده در تاريخ 4 ثور 1371 طرف غزنى حركت كرد در پنج ثور 1371 وارد غزنى شد. در مقر لواى 520 غزنى مستقر گرديد، مدت ده روز با بزرگان غزنى در جهت سر وسامان بخشيدن به امور غزنى مساعدت نمود. در تاريخ 16 ثور 1371 طرف كابل حركت كرد. هنگام ورود به كابل با استقبال پر شكوه مردم مهربان غرب كابل مواجه گرديد. حدود 8 ماه در كابل اقامت كرد بعنوان عضو كميسيون نظامى در چندين جنگ تحميلى سياف، و اولين جنگ تحميلى شوراى نظار با حزب وحدت شركت نمود.
در اول سال 1372 چندين هيأت به نقاط مختلف هزاره جات ـ از جمله يك هيأت به غزنى برياست شهيد ابوذر ـ از باميان اعزام گرديد در اول ثور 1372 جبهه پغمان گشوده شد.
شهيد ابوذر در غزنى حدود دو ماه موضوع اعزام نيرو به كابل را دنبال نمود در آخر تابستان 1372 به باميان رفت، در باميان شوراى مركزى روى موضوع انتقال مركزيت حزب به كابل كار مى كرد. جناح شهيد مزارى طرفدار انتقال و جناح اكبرى مخالف انتقال بود. شهيد ابوذر قوى ترين عنصر طرفداران انتقال محسوب مى شد. حدود دو ماه و نيم بحث و جدل فراكسيون بازى ادامه يافت چندين هيأت بين كابل و باميان مبادله گرديد. باالاخره نظريه انتقال تصويب و شوراى مركزى در 26 عقرب 1372 به كابل منتقل شد.
شهيد ابوذر بعد از 9 ماه همراه قافله شوراى مركزى وارد كابل گرديد، تا آخر سال 1372 در كابل بود. پيوسته در جلسات شوراى مركزى شركت مى كرد. در اوائل سال 1373 جهت سروسامان بخشيدن به امور غزنى و تجديد سازمان شوراى ولايتى به غزنى رفت بعد از يك ماه به كابل مراجعت كرد.
مقدمات تعيينات سالانه حزب وحدت اسلامى از اوائل سال 1372 فراهم مى گرديد، در اواخر سال 1372 و اوائل سال 1373 به هيجانى ترين و بحرانى ترين نقطه خود رسيد.
بعد از اتمام پروگرام تعيينات سالانه حزب وحدت اسلامى شهيد ابوذر به جاغورى رفت بخاطر جنگ و تشنج چند ماه در منطقه بود، بعد از برقرارى صلح و امنيت در منطقه دوباره به كابل مراجعت كرد.
طالبان بسرعت از جنوب غرب كشور بسوى كابل پيشروى و به آسانى ميدان شهر و چهار آسياب را تصرف كرده به دروازه هاى كابل رسيدند. حزب وحدت اسلامى از هر طرف محاصره شده بود. طالبان و شوراى نظار مثل دو تيغه قيچى در صدد بودند كه با ظاهر متعارض ريشه هاى حزب وحدت را در كابل قطع كنند. خائنين ملى در هزاره جات مانع تحرك هزاره جات به نفع كابل مى گرديدند، و پيوسته ربانى را تشويق مى كردند كه حزب وحدت را در غرب كابل مور حمله قرار دهد.
شهيد ابوذر ترجيح مى داد كه تا آخرين نفس در كنار ملت باشد. در روزهاى آخر اداره قول اردو عملا بعهده شهيد ابوذر بود. شهيد مزارى و شهيد ابوذر بيش از پيش همديگر را درك و احساس مى كردند. شهيد مزارى خوب درك كرده بود كه در روزهاى مبادا فقط مردانى مثل ابوذرقهرمان در كنار او است.
سرانجام باهم بشهادت رسيدند. يادشان گرامى پيروان شان پيروز باد.
0 نظرات:
ارسال یک نظر